زن کشی، چرا و چگونه؟

زن کشی،مونا حیدری، قتل زن،مردسالاری,قتل ناموسی,زن کشی،مونا حیدری، قتل زن،مردسالاری به این عکس خوب نگاه کنید. این صورت، این لبخند، این انسان دیگر وجود ندارد. اگرچه درباره همه زخم های  17 سال زندگی این زن و ازدواج او در 12 سالگی و مادر شدن در 14 سالگی و فرارش از خانه چیزی نمیدانستیم اما حالا همه میدانیم که این زن با خودرو زيرگرفته شده، با چاقو و قمه شكمش پاره شده و وقتي جان ميداده سرش با قمه از تن جدا شده تا در خيابان نمايش داده شود. این فقط یکی از صدهها زن کشی سالانه در ایران است که رسانه ای شده و همه ما تحت تاثیر سبعیت این قتل قرار گرفته ایم.

تا وقتي كلمه و مفهوم متحجري به نام”  ناموس” پيرامون زنان در يك جامعه وجود داشته باشد هميشه ممكن است سر زنی اینگونه از تن جدا شود. چرا ؟ چون  “ناموس” شدن زن يعني كالايي تحت مالكيت مردان خانواده بودن و  همیشه این احتمال وجود دارد که صاحب كالا  به هر علت تصميم بگیرد كالاي متعلق به خودش را نابود كند. رد پای مردسالاری در زن کشی از جمله قتل مونا حیدری مشهود است.

گره زدن شرافت خانواده به اعمال زنان در راستاي كنترل زن و عامليت او بوده و  ريشه هاي تاريخي و دلائل قابل فهمي دارد. از چندهزار سال قبل، احتمالا از زماني كه استثمار يك جنسيت توسط جنس ديگر، جنس دوم كردن نيمي از جمعيت جهان يعني زنان  توسط نيم ديگر و يك گروه را به صرف زور بازوي بيشتر و آسيب پذيزي كمتر (كه خود ناشي از تستوسترون بيشتر و عدم تحمل قاعدگي بارداري شيردهي زايمان است) بر گروه آسيب پذيرتر مسلط كردن آغاز شده است، از همان زمان و در همان راستا زن به تدريج كالايي شده متعلق به مردان خانواده كه بار عفت و شرف خانواده بر دوش وي و مرتبط با اعمال وي شده است. چرا ؟ براي آنكه زنان آزاد نباشند هرطور ميخواهند رفتار كنند و از قوانين جامعه نافرماني كنند. .براي استحكام اين سلطه نيز  در صورت نافرماني از این قوانين نانوشته و متحجر نه فقط خود ايشان كه مردان خانواده مستحق سرزنش تلقي شده اند تا اگر هم زني بخواهد  بار سرزنش را به جان بخرد و از قواعد نانوشته جوامع بدوي و بايد و نبايدهاي آن پيروي نكند مردان خانواده زير بار فشار سرزنش اجتماعي و براي رهايي از ننگ نافرماني، ناچار زن  را رام و تحت كنترل مجدد درآورند.

اما تفكر مردسالاري و زن ستيزي به همينجا بسنده نكرده و از آنجاييكه در جوامع بدوي لذت جنسي بالاترين و مهمترين لذت قابل تصور بوده، درست آنجا كه نافرماني ممكن است سبب محروميت مردان از اين لذت شود  بيشترين سرزنش و سنگین ترین مجازات از جمله مجازات مرگ را متوجه زناني كرده كه تصميم ميگيرند خود بي اعتنا به قواعدي كه ديگران برايشان تعيين ميكنند عامليت جنسي داشته و به دوستي، رابطه جنسي، ازدواج، فرار، قرار یا ديدار با مردان دلخواهشان و نه با آن مرداني كه جامعه برايشان مجاز دانسته است بپردازند. درست در اينجاست كه  تفكر مردسالاري كه هزاران سال زنان را در خدمت مردان ميخواهد مي بيند اگر به چنين زناني مجال داده شود، در شیرین ترین قسمت ماجرا بازنده ميدانِ به انقياد درآوردن زنان ميشود، و از آن بيشترين لذتي كه بايد بتواند از زن تمتع كند محروم ميگردد، پس بيشترين گناه و سرزنش را براي  آن زناني لحاظ ميكند كه نافرماني شان در اين حوزه است نه در ساير امور.

مثلا اگر زني مرتكب دزدي يا كلاهبرداري يا هر جرم ديگري به جز جرائم جنسي شود جامعه مردسالار  معمولا مجازاتي  بيشتر از آنچه  براي يك مرد قائل است براي زن وضع نخواهد کرد. اما در جرائم جنسي هرگز اين برابري وجود ندارد و زن با ارتكاب نافرماني ئي كه ميتواند منجر به لذت جنسي دلخواه او گردد مستحق سرزنش و مجازاتی بسیار سنگين تر از آنچه براي مردان است ميگردد و براي اينكه زنان نتوانند بي توجه به اين سرزنش اجتماعي راه خود را بروند ذهنيت مردسالار با خلاقيتي  عجيب در طول هزاران سال، راه حل  محكمي يافته و   طرد و سرزنشي كه براي زن نافرمان در نظر گرفته است را چون چتري بر فراز سر مردان خانواده ي  زنِ نافرمان گشوده است تا سبب شود مردان خانواده  ، به ناچار براي دور ماندن از بار سنگين رسوايي، برای فرار از سایه این چتر ننگینی که با نافرمانی زن بر فراز سرشان گسترده  میشود، مواظب رفتار زنان باشند و به زنان اطراف خود اجازه عامليت، تصميم گيري و اتخاذ تصميمي خارچ از نُرم ها و خواستهاي جامعه مردسالار را ندهند و اگر هم در اين مواظبت غفلت كردند و زني مرتكب نافرماني در امور جنسي (و آنچه وابسته به آن است نظير آزادي تردد و سکونت ) شد براي نشان دادن وفاداري خود به قواعد جامعه مردسالار و پذيرش مجدد در آن جامعه، با تنبيه زنِ نافرمان آبروي از دست رفته خود را بازيابند.

شدت و ضعف اين تنبيه و تلاش براي بازيافتن آبرو، دقيقا  به ميزان آزادي ئي   كه زن براي خود كسب  كرده است بستگي دارد. هرچقدر آزادي كسب شده در پي نافرماني زن، به او امكان  داشتن لذت جنسي بيشتري بدهد، ( فقط امكان داشتن لذت جنسي و نه لزوما خود لذت جنسي)مجازات هم شديدتر است. زني كه بدون موافقت مردان خانواده با مردي  تماس تلفني دارد امكان لذت جنسي اش محدود به كلماتي از پشت تلفن است و در مقايسه با زني كه از خانه فرار كرده و دور از چشم اطرافيان امكان انواع لذتهاي جنسي را داشته، (فارغ از اينكه اساسا دليل فرار وجود مرد ديگري باشد يانه و اساسا لذت جنسي  در زمان فرار و خارج از دسترس بودن فراهم شده باشد يا نه، )به صرف امكانِ داشتن لذت جنسي بيشتر در مقايسه با زني در پشت تلفن، مجازات سنگين تري در انتظار اوست. هرچه وفاداري مردان خانواده به قواعد نانوشته مردسالاري بيشتر باشد، احتمال اينكه تمام ملاحظات از قبيل ترحم و شفقت و عواطف خانوادگي و عواقب قانوني بعدي را ناديده انگارند و شديدترين واكنش ها را در برابر زن نافرمان بروز دهند بيشتر است. و البته هرچقدر عواقب بيروني بيشتري در پي  تنبيه زن در انتظار مرد  باشد احتمالِ اِعمال تنبيهِ شديدتر  نظير كشتن و سوزاندن وي كمتر خواهد بود.

نقش و اهميت قانون خوب و بازدارندگي يك قانون درست در همينجا مشخص ميشود. هرچه مجازات قانوني شديدتر و احتمال اعمال آن قطعي تر باشد قدرت بازدارندگي آن هم بيشتر خواهد بود. در ايران قانون گذار درست هم راستا با منطق تفکر مردسالاری در مواد قانونی متعدد از جمله در  ماده 630  قانون مجازات اسلامی  تنبیه و قتل برای زنی که تصمیم گرفته در مسئله رابطه جنسی آزادانه و بدون توجه به خواست تفکر مردسالاری اقدام کند را مجاز شمرده و قاتل این زن را از  مجازات قصاص که در مور قتل عمد جاری میشود  معاف کرده است.

همانطور که می بینید دقیقا خواست و نیاز تفکر مردسالاری به صورت قانون درآمده است. و این مشتی اس نمونه خروار از قوانین ضد زنی که در ایران و بسیاری از کشورهای دیگر-عموما کشورهای مسلمان – تصویب میشود.

ممکن است بسیاری بگویند تفكر مردسالاري بخشي از عرف و باور عمومي بخصوص در ميان حوامع بدوي تر نظير جوامع عشيره اي است نقش قانون و رابطه آن با عرف چيست؟ در پاسخ باید گفت  قانون خود لزوما نبايد دنباله رو جامعه باشد بلكه ميتواند و بايد فرهنگساز باشد. در برابر هرگونه تفكرات و باورهاي غلط كه عقل جمعي بشر در زمان حال به غلط بودن آن پي برده است قانون بايد يك قدم جلوتر از عرف و در مقابل آنچه خرد جمعی نادرست میداند بايستد .

يكي از اصولي كه بشر در طول هزاران سال به آن پي برده است منع انتقام  شخصي است. انتقام یک شکل بدوی از اِعمال عدالت است.  امروزه ديگر بر سر اصل منع انتقام شخصی توافق وجود دارد. اشخاص حق ندارند شخصا و بدون توسل به قوه قضاييه در صدد احقاق حق و تلافي جويي و مجازات اشخاص خاطي برآيند. در مورد نافرماني زنان، حتي اگر فرض كنيم نافرماني زنان  جرم است و سبب ايراد صدمه به آبروي مردان خانواده شده و لذا زن مستحق محازات است ، بازهم مردان خانواده حق اعمال اين محازات را ندارند و همانگونه كه در برابر يك سارق يا كلاهبردار به قواي حكومت متوسل ميشوند در براير زن نافرمان نيز لازم و ضروري است كه مجازات را به مرجع واجد صلاحيت بسپارند تا از ايشان احقاق حق نمايد و با تنبيه زن، آبرويي كه به زعم تفكر مردسالاري از مرد رفته است را به وي بازگرداند. دوران انتقام گيري شخصي حداقل از زمان تاسيس عدليه در ايران به سر آمده است و حتي اولياي دم پس از ثبوت حق قصاص حق ندارند راسا به قصاص بپردازند و در  صورت قصاص بر خلاف مقررات،  حبس در انتظار ايشان خواهد بود. اما همین قانون در ماده 690 صراحتا  قتل زنی که دریکی از مهمترین  قلمروهای نفع جامعه مردسالار یعنی در حوزه رابطه جنسی  هنجارشکنی کرده است را مجاز شمرده است.  ” هر گاه مردی همسر خود را در حال زنا با مرد اجنبی مشاهده کند و علم به تمکین زن داشته باشد می‌تواند در همان حال آنان را به قتل‌ برساند و در صورتی که زن مکره باشد فقط مرد را می‌تواند به قتل برساند. حکم ضرب و جرح در این مورد نیز مانند قتل است.”

براي توقف اين توحش و انتقام گيري ذهن مردسالار از زن نافرمان بايد هر جامعه مقررات ويژه اي براي جرم انگاري و تحميل شديدترين بار مجازاتها بر اَعمالي كه ريشه در تفكرات واپسگراي ضد زن دارد وضع كند.  نميتوان منتظر ماند تا هزاران سال بگذرد و جامعه عاري  از تفكر مردسالاري شود آن گاه قتل ناموسي را جرم تلقي كنيم. همين حالا با زشت، مذموم، قبيح و جرمِ غيرقابل گذشت  تلقي كردن اين نوع اّعمال و وضع شديدترين مجازات ها با تبعات اجتماعي و محروميت هاي بعدي عليه مرتكبين اين نوع از اّعمال  و  تمام اشخاصي كه به هر نحو در تحريك و تهييج مردان به اِعمال خشونت عليه زنان  ميپردازند بايد  به ارزش زدائي و بي اعتبار كردن اين اَعمال نزد افكار عمومي پرداخت. اين مهم در حال حاضر در ايران چندان شدني نخواهد بود.چون اگر قرار بر اقدام عملي باشد بايد هر  بنري كه در خيابان زن را ناموس مرد معرفي ميكند و  هر نوشته اي كه پوشش زن  را به غيرت مردان خانواده ربط ميدهد نه فقط جمع آوري شود كه با تهيه كنندگانش به اتهام ترويج خشونت عليه زنان و كالا انگاري زن برخورد شود. در حاليكه همه ما ميدانيم سالانه ميلياردها تومان از بودجه عمومي دقيقا صَرف ترويج، ساختن و روغنكاري  چرخدنده ها تفكر مردسالاری  ميشود.

با این همه در فرهنگ سازی  و زدودن این باورهای ضد زن و زیرسوال بردن منطق غیرعقلانی نظام مردسالاری بسیار بیشتر از نقش قانون، نظام آموزش و پرورش و رسانه های مسلط نقش دارند که همگان میدانیم عملکردشان به کدام سو متمایل است و خود بخشی از چرخه بازتولید باورهای ضد زن هستند.  در مورد نقش بسيار مهم و موثر سازمان هاي مردم نهاد و انجمن ها و گروهها و فعالين مدني در اين امور هم موضوع تابع وضعيت كلي جامعه مدنی در ایران است . زندانهاي كشور مملو از فعالين مدني است و  داستان همان “یکی داستان است پر آب چشم ”

با اين اوصاف راهکار چيست؟ آیا تا زمان فراهم شدن شرائط برای فعالیت آزادانه رسانه ها و جامعه مدنی و  اصلاح قوانین باید دست روی دست گذاشت؟خیر.

از رنج هایی که نظام مردسالاری بر  زنان و مردان تحمیل میکند بنویسید. این خرده روایت های شخصی قادر است احساس همدلی و درک متقابل ایجاد کند و تلنگری بر منتفعان و مدافعان نظام مردسالاری باشد.  تا ميتوانيد در نقد تفكر مردسالاري بنويسيد و از  خشونت ذاتي اين تفكر حرف بزنيد. در اينستاگرام و  فيسبوك و واتسپ و گروه دوستان به خصوص در بين نوجوانها، هرجا گوشی برای شنیدن یافتید و چشمی برای خواندن بنویسید و بگویید و نقد کنید. شاید در حال حاضر اين ممکن ترین کاری باشد که میتوانيم انجام دهیم . ریشه مشكل را ببينيد. به ريشه ها بپردازيد. قانون مجازات اسلامي ایران  و قصاص نشدن مرد ريشه مشكل نيست . ريشه در تفكر مردسالاريست. خشكاندن ريشه را نشانه بگيريد.

 

نوشتن نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *